خدایا عاشقت هستم
دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت
آنقَدَر بیاختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازهی من را خدا گردن گرفت
در دلم چیزی فرو میریزد آیا عشق نیست؟
اینکه در اندام من امروز باریدن گرفت
من که هستم؟ او که نامش را نمیدانست و بعد
رفت زیر سایهی یک «مرد» و نام «زن» گرفت
روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آیندهای روشن گرفت
زندهام تا در تنم هُرمِ نفسهای تو هست
مرگ میداند: فقط باید ترا از من گرفت
نظرات شما عزیزان:
سلام وب زیبایی داری. اگه دوست داشتی مرا اد کن.حتما" بهم سر بزن.موفق باشید.
سلام
وبلاگ قشنگي داري
اگه به منم سر بزني خوشحال ميشم
مرسي
وبلاگ قشنگي داري
اگه به منم سر بزني خوشحال ميشم
مرسي
Design By : Mihantheme |