مرگ

خدایا عاشقت هستم

دیدمت چشم تو جا در چشم‌های من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت


آن‌قَدَر بی‌اختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازه‌ی من را خدا گردن گرفت


در دلم چیزی فرو می‌ریزد آیا عشق نیست؟
این‌که در اندام من امروز باریدن گرفت


من که هستم؟ او که نامش را نمی‌دانست و بعد
رفت زیر سایه‌ی یک «مرد» و نام «زن» گرفت


روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده‌ای روشن گرفت


زنده‌ام تا در تنم هُرمِ نفس‌های تو هست

مرگ می‌داند: فقط باید ترا از من گرفت

 



نظرات شما عزیزان:

محسن
ساعت16:52---12 ارديبهشت 1390
سلام وب زیبایی داری. اگه دوست داشتی مرا اد کن.حتما" بهم سر بزن.موفق باشید.

parham
ساعت12:34---11 ارديبهشت 1390
سلام
وبلاگ قشنگي داري
اگه به منم سر بزني خوشحال ميشم
مرسي


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 11 / 2 / 1390برچسب:,ساعت 12:23 توسط سهیلا| |

Design By : Mihantheme