خدایا عاشقت هستم

 

یک ابر گریه کردم من پا به پای باران


هم با سکوت دریا هم با صدای باران


وقتی که گفت خورشید:«من دوستت ندارم»


قلبم مچاله می شد در دستهای باران


با ماهیان زیبا خوابم گرفت آنجا


با هم به خواب رفتیم با لای لای باران


انگار می درخشید چیزی شبیه خورشید


شاید ترانه می خواند از لا به لای باران


تا آفتاب دیدم رنگین کمان کشیدم


از ابتدای ساحل تا انتهای باران


در امتداد یک سد شب شد نسیم آمد


گفتم دوباره در خواب شعری برای باران
نوشته شده در 11 / 1 / 1390برچسب:,ساعت 18:56 توسط پژمان| |

Design By : Mihantheme